ماهر

ماهر اصفهانی

دیوان

ا
ای دوست بجز تو کس نداریم
ای بر همه کارها سبب ساز
اللهی قلب آگاهم عطا کن
ب
با همه سوز و ساز درویشان
بنام خداوند نظم دری
بیا ساقی بده جامی بدستم
ج
جرعه نوش شراب درویشان
د
در این مقام که یاران با وفا جمعند
س
سرحلقۀ رندان جهان سعدی شیراز
ع
عمریست که در طریق مولا
عمریست که بندة خدائیم
عاشقم بر جهان درویشان
م
ما جمله قلندران مولا
مائیم و ولای شاه مردان
ما اهل ولا خدا پرستیم
من و حُسن جمال درویشان
ن
نهج البلاغه گوهر دریای خلقت است
ه
هر که زد می زجام درویشان
هر که شد آشنای درویشان
هر که دارد علی خدا دارد
ی
یا علی ای تو یار درویشان